| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
سالها گذشت تا من فهمیدم آدمها احتیاج دارن سفر برن. احتیاج دارن از زندگی لذت ببرن و لذت بردن برای آدمها متفاوت معنی میشه…
یکی از هیات امام حسین لذت میبره یکی از مهمونی رفتن. یکی تو سفر مکه اقناع میشه یکی تو سفر تایلند.
اینا همشون برای من آدمهای محترمی هستن.
سالها گذشت تا من فهمیدم نباید به دلخوشی های آدمها گیر بدهم
چون آدمها با همین دلخوشی ها سختی های زندگی رو تحمل میکنن.
لطفا به دلخوشی دیگران گیر ندهید !
بچه ای نزد استاد معرفت رفت و گفت: "مادرم قصد دارد برای راضی ساختن خدای معبد و به خاطر محبتی که به کاهن معبد دارد، خواهر کوچکم را قربانی کند. لطفا خواهر بی گناهم را نجات دهید."
استاد سراسیمه به سراغ زن رفت و با حیرت دید که زن دست و پای دخترخردسالش را بسته و در مقابل در معبد قصد دارد با چاقو سر دختر را ببرد. جمعیت زیادی زن بخت برگشته را دوره کرده بودند و کاهن معبد نیز با غرور وخونسردی روی سنگ بزرگی کنار در معبد نشسته و شاهد ماجرا بود.
استاد به سراغ زن رفت و دید که زن به شدت دخترش را دوست دارد و چندین بار او را درآغوش می گیرد و می بوسد. اما در عین حال می خواهد کودکش را بکشد. تا بت اعظم معبد او را ببخشد و برکت و فراوانی را به زندگی او ارزانی دارد.
استاد از زن پرسید که چرا دخترش را قربانی می کند. زن پاسخ داد که کاهن معبد گفته است که باید عزیزترین پاره وجود خود را قربانی کند، تا بت اعظم او را ببخشد و به زندگی اش برکت جاودانه ارزانی دارد.
استاد تبسمی کرد و گفت: "اما این دختر که عزیزترین بخش وجود تو نیست. چون تصمیم به هلا کش گرفته ای. عزیزترین بخش زندگی تو همین کاهن معبد است که به خاطر حرف او تصمیم گرفته ای دختر نازنین ات را بکشی. بت اعظم که احمق نیست. او به تو گفته است که باید عزیزترین بخش زندگی ات را از بین ببری و اگر تو اشتباهی به جای کاهن دخترت را قربانی کنی، هیچ اتفاقی نمی افتد و شاید به خاطر سرپیچی از دستور بت اعظم بلا و بدبختی هم گریبانت را بگیرد!"
زن لختی مکث کرد. دست و پای دخترک را باز کرد. او را در آغوش گرفت و آنگاه در حالی که چاقو را محکم در دست گرفته بود، به سمت پله سنگی معبد دوید. اما هیچ اثری از کاهن معبد نبود!
می گویند از آن روز به بعد دیگر کسی کاهن معبد را در آن اطراف ندید!!
هیچ چیز ویرانگرتر از این نیست كه متوجه شویم كسی كه به آن اعتماد داشته ایم، عمری فریبمان داده است...
در جهان تنها یک فضیلت وجود دارد و آن آگاهی و خرد است.
و تنها یک گناه و آن جهل و نادانيست.
ﺁﺩﻣﻬﺎﻱ ﻣﻨﻔﻲ ﺑﻪ ﭘﻴﭻ ﻭﺧﻢ ﺟﺎﺩﻩ ﻣﻲ ﺍﻧﺪﻳﺸﻨﺪ
ﻭﺁﺩﻣﻬﺎﻱ ﻣﺜﺒﺖ ﺑﻪ ﺯﻳﺒﺎﻳﻴﻬﺎﻱ ﻃﻮﻝ ﺟﺎﺩﻩ...
ﻋﺎﻗﺒﺖ ﻫﺮﺩﻭ ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﻣﻘﺼﺪ ﺑﺮﺳﻨﺪ
ﺍﻣﺎ ﻳﮑﻲ ﺑﺎﺣﺴﺮﺕ ﻭﺩﻳﮕﺮﻱ ﺑﺎ ﻟﺬﺕ
من فکر میکنم بزرگترین افسوسهای شما در مورد کارهایی است که هرگز انجام ندادهاید.
چند نفر از ما از شغل خود متنفریم؟ چند نفر از ما تنها به این دلیل که از ریسک کردن میترسیم در بدبختی و فقر زندگی میکنیم؟ بزرگترین لذت و شادی زمانی نصیب انسان میشود که در بیرون از منطقهی آسایش خود زندگی کند، جایی که ما انسانها با اصالت و مستقل هستیم. زندگی امن را رها کنید و با دنبال کردن اهدافتان زندگی لذتبخش و پرهیجان را تجربه کنید.
برای موفقیت نیازی نیست
«آلبرت انیشتین» باشید!
کافی است «آلبرت انیشتین» را
استخدام کنید...
و به او پول خوبی دهید!